آرشیو ماهانه نوامبر 2018
شعر ((گم کرده)) اثر استاد مسعود فردمنش:
وای ﺑﺮ ﻣﻦ
ﮔﺮ ﺗﻮ آن ﮔﻢ ﻛﺮده ام ﺑﺎﺷﻲ
ﻛﻪ ﺑـﺲ دور اﺳﺖ ﺑﻴﻦ ﻣﺎ
ﻛـﻪ اﻳـﻦ ﺳﻮ
ﻛـﻪ اﻳـﻦ ﺳﻮ
ﭘﻴﺮﻣﺮدی ﺑﺎ ﺳﭙﻴﺪی های ﻣﻮ
و ﻫﺰاران ﺑـﺎر ﻣـﺮدن، رﻧـﺞ ﺑـﺮدن
ﺑﺎ ﺧﻤﻲ در ﻗﺎﻣﺖ از اﻳﻦ راه دﺷﻮار
ﻛﻪ اﻳﻦ ﺳﻮ
دﺳﺘﻬﺎ ﺧﺸﻜﻴﺪه
دل ﻣﺮده
ﺑـﻪ ﻇـﺎﻫـﺮ ﺧـﻨـﺪه ای ﺑﺮ ﻟﺐ
و ﮔﺎﻫﻲ ﺣﺮﻓﻬﺎی ﭘﻴﭻ در ﭘﻴﭻ
و ﻫﻢ ﻫﻴﭻ
ما یکی از نخستین خانوادههایی در شهرمان بودیم که صاحب تلفن شدیم.آن موقع من ۹-۸ ساله بودم. یادم میآید که قاب برّاقی داشت و به دیوار نصب شده بود و گوشیاش به پهلوی قاب آویزان بود.من قدم به تلفن نمیرسید اما همیشه وقتی مادرم با تلفن صحبت میکرد با شیفتگی به حرفهایش گوش میکردم.
بعد من پی بردم که یک جایی در داخل آن دستگاه، یک آدم شگفتانگیزی زندگی میکند به نام «اطلاعات لطفاً» ، که همه چیز را در مورد همهکس میداند.
او شماره تلفن و نشانی همه را بلد بود.
موسیقی بی کلام آرامش بخش If melancholy were music اثر Fabrizio Paterlini تقدیم به شما:
پخش آنلاین: